گل پسر مامان بابا

امام حسینو علی اصغر نگهدارت ....عزادار آقا بمان ......

فدای قدوبالات

عزیز دل مامان الان که دارم این پست رو برات میزارح اروم خوابیدی قربون نفسات برم ...

محمد جان چند روزیه اسهال شدی و همه میگن بخاطره مرواریدای قشنگته که داره میاد بیرون ...عزیز.دلم احساس میکنم خیلی وزن کم کردی ....واکسن شش ماهگیتو خونه مامانی زدیم و شکر خدا زیاد اذیت نشدی .. الهی دورت بگردم خیلی کارای شیرینی میکنی که خوردنی ترت میکته ....منو بابایی سرمونو تکون میدیم تو هم با ما سرتر تکون میدی و به شدت عاشق بابایی و هر جا که میره دنبالش گریه نیکنی و تا میبینیش اروم میشی  فدات بشم خیلیییییی زور میزنی چاردست و پا بری و انشالله چند روز اینده مطمنم شیر پسرم میتونه ..راستی قراره این هفته بریم پابوس آقا میخوام اگه انام رضا قبولت کنه بشی خادم حرمش .. ..فدای تو خوشگلیات هر کی چادر میکنه سرش دنبالش گریه میکنه .... عاشق خوردن سرلاکی ولی اشتهات بخاطره اسهال شدنت خیلی کم شده ...فرنی هم دوس داری .....از سوپ بدت میاد ...سیب زنینی و هویچ پخته هم دوس داری ....عاشقتم عزیزم وجود نازنین تو به زندگیمون رنگی داه که واقعا عیچ رنگی به اندازش زیبا نیست .......تمام دلخوشیه زندگیم اینه که گل پسری مثل شما تو زندگی ماست ....عاشقتم عروسک قشنگم ....اهان عاشق موزیک پیام های بازرگانیه تی وی هستی تو خواب اوجخنده اوج گریه تا صداشو میشنوی چشاتو گرد میکنیو نگا میکنی فدا مدا ......

قربون شیرینی نگاه قشنگت بشم عروسک مامان....
چند خطی میخوام درباره وروجکیات بنویسم ....عشق مامان...از ۵ ماهگی کمک غذایتو شروع کردم فرنی و سرلاک با ولع میخوری و خیلیم خوشت میاد ...عاشق بابایی یعنی بابا رو میبینی انگار دنیا رو بهت یه جا دادن ....مامان چادر سرش میپوشه میفهمی که بیرون میریم و قاه قاه میخندیو بغلتو باز میکنی ...مرواریدات فک کنم میخان در بیان چون اب دهنت خیلی زیاد شده پسر مامان ....و خیلییی شیرین کاری دیگه که واقعا وقت اجازه نمیده بنویسم قربونت برم تا دنیا دنیاس مامان عاشقته عاشق چشمای قشنگت مژه های بلندتموهای فرفریت لبای شیرینت مماغی مردونت ...دوست دارم تا دنیا دنیاست...بوسسسس ببخشید که گاهی باعث میشم اشک از چشمای خوشگلت بیاد...

قربونت برم .....دردونه مامان با دستای کوچیکت برا همه خاله های که منتظر نینین دعا کن .....بوسسسسسسس

فدای قدو بالات عزیزمممم

محمد محسن عزیزم......

 

این روزها چه زیبا میگذرد .......گذر زمان را با بزرگ شدن تو میگذرانم تو که زیباترین اتفاق زندگی من هستی ..

الان تو سه ماهی عزیزکم و غان وقون کردنتو شروع کردی البته خیلی وقته شیرین کاریات شروع شده ...مامان از پیشت تکون نمیتونه بخوره چون دنبالش گریه میکنی بغلتو باز میکنی برام.....

عشق من وقتی منو بابا رو میبینی با تمام وجودت میخندی و دست وپا میزنی ......این یعنی تمام خوشی زندگی ما........

نمیدونم ولی احساس میکنم تو یه حس دیگه ای یه حس تازه که هیچ وقت تجربه اش نکردم فدای قدو بالات بشم عزیز ......